میرفت و گیسوان بلندش را
بر شانه میپراکند ،
شب را به دوش میبرد همراه عطر عنبر سارا ،
در موج گیسوان بلندش
تابیده بود شب را
آرام ، مثل زمزمهی آب ، میگذشت
با اختران به نجوا .
همراه گیسوان بلندش
خاموش ، مثل زیر و بم خواب ، میگذشت
پشت دریچهها
پشم جهانیان به تماشا .
میرفت – با شکوه تر از شب –
همراه گیسوان بلندش
تا باغهای روشن فردا .
نظرات شما عزیزان:
ستاره
ساعت2:24---23 آبان 1391
|